loading...

بنویس ببین بکش لذت ببر😄

طراحی و نوشتن لذتی داره که موقع آهنگ گوش کردن فقط تجربه کردم 🌈

بازدید : 430
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 23:36

اگر بگویم من کی هستم و چه اتفاقاتی را تجربه کرده ام، چشمانتان از حدقه بیرون میزند و تا چند دقیقه با دهان باز به دیوار زل خواهید زد.

سید علی آقا قاضی
بازدید : 210
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 10:37

بازدید : 212
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 22:38

با اینکه صبح شده اما اصلا اهمیت نمیدم. روشنایی همه جا رو پر کرده اما من احساس میکنم تو تاریکی هستم. چشمامو باز کردم و به میز چوبی کنار تختم زل زدم.
مرگ . یعنی چطوریه؟ درد داره؟ احساسش میکنی یا مثل خواب یهویی سراغ آدم میاد؟ نمیدونم. نمیدونم. نمیخوام بدونم.
((چرا نمیتونم فراموش کنم؟؟))
صدای برخورد لیوان شیشه‌‌‌ای با دیوار اتاق و خرد شدنش رو میشنوم اما پشیمان نیستم. فکر نکنم برای شکوندن یک لیوان شیشه‌‌‌ای توسط دختری که مادر و برادرش رو تازه از دست داده تنبیه در نظر گرفته بشه. یعنی چون کسی رو از دست دادم میتونم هر کاری خواستم بکنم؟
یه جورایی دلم میخواد عزیز جون و بابام بیان و دعوام کنن. سرزنشم کنن اصلا منو بزنن ،برام مهم نیست. از اینکه بهم ترحم بشه متنفرم.
هیچ صدایی از‌هال نمیاد. ساعت ۸ و ۴۰ دقیقه است و مطمئنا بابام بیدار است و آمادست تا به اداره بره. عزیز جون هم که با صدای چرخیدن دستگیره در از خواب میپره حتما بیدار شده ،پس چرااااااا هیچ کدوم نمیان ؟
اونقدر پتو رو تو دستم میگیرم و میکشمش که کاملا مثل کاغذ مچاله میشه. یک تیکه از شیشه‌های خورد شده رو بر میدارم و محکم توی دستم فشارش میدم .
به دستم نگاه میکنم. یعنی انتظار دارم آسیب دیده باشم؟ به حدی رسیدم که میخوام به خودم آسیب بزنم؟ خون کف دستمو پر میکنه قطره‌های خون از کف دستم روی تختم میریزه و ملافه‌های سفید با رنگ قرمز تندی تزئین میشن. شکل خون روی ملحفه‌ها به شکل گل سرخ در میاد. مثل گلیه که مامانم دوستش داره یا دوستش داشت.
خون. دوباره اون خاطره وحشتناک میاد سراغم. مامان که سرش زخمی‌شده و جویباری از خون آروم آروم از روی پیشونیش پایین میاد و بعد از رو صورتش روی کیف دستیِ کوچیکِ قشنگش میریزه. امیر رضا که به نظر سالمه و حتی یک خراش هم ندیده اما یه شیشه مثلث شکل تو گردنش فرو رفته. همیشه میگفت مثلث یک شکل جادوییه، با اینکه فقط هشت سالش بود مثل فیلسوف‌ها راجع به هرچیزی اطلاعات داشت. میتونست خیلی کارها بکنه ...
دو تاشون هم تو صندلی عقب همراه من بودن. فقط چون من سمت چپ نشستم آسیب زیادی ندیدم. همیشه از اینکه اول از همه بنشینم بدم میومد ولی اوندفع امیر رضا گفت که میخواد وسط بنشنینه و به زور من رو داخل تاکسی هل داد. میخواستیم بریم انقلاب برای من کتاب بخریم. اگر من نمی‌گفتم که حتما پنجشنبه بریم ،اگر با ماشین خودمون میرفتیم ،اگر راننده از اونجایی که میگفت ترافیکه و دیر میرسیم میرفت ، اگر ......
قطر‌های اشک مثل سیل از چشمام بیرون میان. پتوم با اشک‌های من و قطره‌های خون کاملا پر میشه. به دستم که نگاه میکنم میبینم اونقدر شیشه رو توی دستام فشار دادم که کاملا داخل گوشتم فرو رفته. ولی اصلا برام مهم نیست دیگه هیچ چیزی مهم نیست...

امیر حیدری در گفتگو با مهر: هیچ خطری مرزهای کشور را تهدید نمی‌کند
برچسب ها
بازدید : 350
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 21:40

اگر بگویم من کی هستم و چه اتفاقاتی را تجربه کرده ام، چشمانتان از حدقه تان بیرون میزند و تا چند دقیقه با دهان باز دیوار را نگاه خواهید کرد.

نامه ای از مخزن گذشته

بازدید : 132
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 20:38

مدادی را که در دستم دارم آنقدر فشار میدهم که میشکند. صدای شکستنش در طول سالن دراز و باریک میپیچد و لحظاتی بعد میتوانم نگاه‌هایی را روی خودم حس کنم.

آرزویم این است
بازدید : 318
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 20:38

امروز بعد از یک هفته سخت با خودم می‌گفتم که میتونم کمی‌استراحت کنم و عوض این همه خستگی و کمر درد و سوزش چشم رو در بیارم.🤤😴😫😸

آرزویم این است
بازدید : 216
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 16:40

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی